محل تبلیغات شما

 بوسه می خواهم من از آن گونه های روشنش

یا گذارم عصر یک پاییز سر بر دامنش

 

آنچنان که باد بازی می کند با موی او

فرصتی باشد که من با دکمه ی پیراهنش

 

گرچه پوشیدست و چون هر غنچه دارد او حجاب

کوچه عاشق می شود از نازو عشوه کردنش

 

آنقدر دارم به او غیرت که حساسم به باد

بی هوا شاید شود سرمست از عطر تنش

 

هیچ کس جز او نباشد عامل مرگم ولی

آی مردم نیست هرگز خون من بر گردنش

 

مجتبی اصغری فرزقی (کیان)

بوسه می خواهم من از آن گونه های روشنش

تخیل می چکد از خامه ات ای شاعر شیرین

یا حضرت ثامن گلاب از قمصر آوردم

گونه ,های ,خواهم ,عطر ,تنش هیچ ,نباشد ,آن گونه ,گونه های ,من از ,از آن ,خواهم من

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

مدرسه شاد و بانشاط |محیط امن آموزش ::. نفــــــــــــس عمیــــــــــق .::